عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام دوستان خوشحالم که به وبلاگم سر میزنید اسمم سعید هست متولد 72 هستم و خوزستانی و عاشق ورزش پارکور که 2 سالی میشه کار میکنم آیدی من lov3.alone@yahoo.com****** اسمش از موبایلت پاک می شه.. مسیجاش دیلیت می شه.. به دوستات میگی حق ندارین جلوم اسمش رو بیارین. به خودت تلقین می کنی خیلی هپی مپی هستی.. اما.. با جای خالیش تو قلبت چیکار می کنی.؟؟؟ با این همه تشابه اسمی چیکار می کنی..؟؟؟ با آهنگآیی که باهاش گوش میکردی چیکار می کنی..؟؟؟ وقتی غذایی که دوس داره رو می خوری و یادت میادش چیکار می کنی ؟؟؟ وقتی ازت سراغشو می گیرن چیکار می کنی...؟؟؟ وقتی تیکه کلامشو می شنوی چیکار می کنی ؟؟؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قلب تنها و آدرس ghalbe.tanha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 66
بازدید کل : 56974
تعداد مطالب : 314
تعداد نظرات : 116
تعداد آنلاین : 1


آمار مطالب

:: کل مطالب : 314
:: کل نظرات : 116

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 5
:: باردید دیروز : 2
:: بازدید هفته : 8
:: بازدید ماه : 66
:: بازدید سال : 17288
:: بازدید کلی : 56974

RSS

Powered By
loxblog.Com

مرد فقیر
سه شنبه 28 خرداد 1392 ساعت 1:41 | بازدید : 714 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )
faghir[WwW.Kamyab.IR]

 مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت 

آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. 

مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.

 روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. 

هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد

 و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم،

 تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما ترازویی نداریم و 

یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم . 

یقین داشته باش که:به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!



:: موضوعات مرتبط: جملات جالب , ,
:: برچسب‌ها: مرد فقیر ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 32 صفحه بعد