براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
سلام دوستان خوشحالم که به وبلاگم سر میزنید
اسمم سعید هست متولد 72 هستم و خوزستانی
و عاشق ورزش پارکور که 2 سالی میشه کار میکنم
آیدی من
lov3.alone@yahoo.com******
اسمش از موبایلت پاک می شه..
مسیجاش دیلیت می شه..
به دوستات میگی حق ندارین جلوم اسمش رو بیارین.
به خودت تلقین می کنی خیلی هپی مپی هستی..
اما..
با جای خالیش تو قلبت چیکار می کنی.؟؟؟
با این همه تشابه اسمی چیکار می کنی..؟؟؟
با آهنگآیی که باهاش گوش میکردی چیکار می کنی..؟؟؟
وقتی غذایی که دوس داره رو می خوری و یادت میادش چیکار می
کنی ؟؟؟
وقتی ازت سراغشو می گیرن چیکار می کنی...؟؟؟
وقتی تیکه کلامشو می شنوی چیکار می کنی ؟؟؟
پنج شنبه 30 خرداد 1392 ساعت 2:37 |
بازدید : 358 |
نوشته شده به دست سعید |
(نظرات )
پسر گفت: اگر مي خواهي با هم بمانيم بايد همه جوره با من باشي دخترک که به شدت پسر را دوست داشت گفت: باشه عزيزم هر چه تو بگويي. پسرک دختر را عريان کرد، دختر آرام ميلرزيد ولي سخن نمي گفت مي ترسيد عشقش ناراحت شود... پسرک مانند ابري سياه بدن د...ختر را به آغوش کشيد و بدون کوچکترين بوسه شروع کرد... دخترک آهي کشيد و پسرک مانند چرخ خياطي بالا و پايين مي شد... دخترک بدنش مي سوخت ولي صدايي نمي آمد... پسرک چند تکان خورد و در کنار دخترک افتاد، دختر با لبخند گفت: آرام شدي عروسکم؟؟؟ پسرک آرام خنديد، لباسهايش را پوشيد و رفت... دخترک ساعتي بعد تلفن را برداشت و زنگ زد و گفت: سلام عشقم ولي پسرک مانند هميشه نبود و تنها گفت: ديگر به من زنگ نزن و قطع کرد... دخترک عروسکش را بغل گرفت و در کنج اتاقش آرام گريست... چند سال گذشت... تبريک مي گويم به پسرک! همان دخترک زيبا شد فاحشه قصه ما - فاحشه سيگارم تمام شده تو سيگار داري؟ فاحشه آرام مي گويد: چرا به ديگران نگفتي به جرم عاشق شدن فاحشه شدم؟ پسرک محکم تر سيگار مي کشد....