حالا که دست هایت چتر نمی شوند برایم
حالا که نگاهت ستاره نمی بارد در فراقم
حالا که خانه ات برای من و تو...ما شدن ندارد
حالا که مرا تنها گذاشته ای در امتداد جادها
از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم از غم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد و ویرانه ا ت نکند
و آرامش خیالت ، خیس اشک های بی امانم نشود
افسوس این بود رسم عشقو ....
این همه وفایت که دم میزدی ؟؟؟
:: برچسبها:
افسوس از بی و فا یی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0